Persian Label
مولد
Alternative Term
مولد اعضا
Persian Definition
فعل دارویی که فعل قوه غاذیه را با تحصیل جوهر غذا (اخلاط طبیعی) و التزاق و اتصال آن به عضو و شبیه کردن آن به عضو از نظر مزاج و لون و شکل و هیات کامل می کند.
English Definition
Action of a drug that assists the nutritive faculty by yielding the essence of food (natural humors), binding and assimilating them in terms of Mizaj, color, shape, and structure to an organ.
UnaProd
ارز
ارنب بری
اطریه
اقط
اکارع
امعا
امل بید
املج
انبج خام
انبج کم آب و ریشه دار
انجیر خشک
انسان
ایل
آب نیشکر
آش باقاطق
باد صبا
بادروج
بادنجان
بازی
بدهل
بسر
بصل
بط
بطیخ هندی
بغرا
بقله یمانیه
بلبوس
بن
بندق
بنقه
بیسم
بیض
بیل
بیل نیم رس
پپیهه
پنیر نمکسود کهنه
پوست انگور
پوست بیخ لفاح
تخم خشخاش
تخم رطبه
تخم فرنجمشک
تخم قثاء
تخم قطف
تخم قنب
تخم کزبره
تدرج
تفاح مز
تفاح نارس
تمر
تمر هندی
توت
توتیا
ثوم
جاموس
جاورس
جبن
جرادالبر نمکسود
جرجیر
جری
جزر
جلد
جمار
جمل
جمهوری
چکی
حب الزلم
حب العزیز
حبرج
حرشف
حصرم
حلزون
حمارالوحش
حمص
حمص تازه
حنطه
حنطه تازه
خبزالخشکار
خبزالطابون
خبیص البیض
خس
خشاب
خشک نان
خصی الثعلب
خصیه
خلر
خمر
خندیقون
خنزیر
دانه انار
دانه انگور
دبس
دبس خرمایی
دجاج
دخن
دردار
دلفین
دماغ
ذنب الخیل
رازیانج
رطبه
رمان شیرین
روبیان
روبیان نمکسود
ریه
زاغچه
زرافه
زلابیه
زیبق
زیت
زیت السودان
زیتار
ساداوران
سپستان
سعد
سفیده بیض
سکر
سلت
سمسم
سمک
سمک نمک سود
سمن
سنبوسه
سنجاب
سنگهارا
سنگهارا خشک
سویقیه
شاه بلوط
شحرور
شریفه
شلجم
شیرخشت
صحنات
ضان
ضرع
طاووس
طحال
طلع
طین الخراسانی
عدس
عناب
عنب
غذاف
فتیت
فجل
فراخ
فرس
فرنجمشک
فطر
فقاع
فقع
قانصه
قبج
قثد
قدید
قرصعنه
قرع
قصب السکر
قطا
قطاف
قطایف
قطف
قلقاس
قمری
قمقام
قنابری
قنبیط
کات
کباب
کراع
کرسنه
کرش
کرکی
کرنب
کرونده
کریلا
کسب
کلوی
کمات
کمثری
کمثری حامض
لبا
لبن
لبن البقر
لبن الحامض
لحم
لوبیا
لوبیا سفید
لوز
لوف
ماء کدر
ماءالبحر
ماءالرصاص
ماءالشعیر
ماش
ماش مقشر
ماش و ارد
ماعز
مالک الحزین
مثلث
مسیر
مشمش
مصل
موز
میاه راکده
میفختج
نارجیل
ناطف
نان بلوط
نبیذ
نبیذالتمر
نبیذالزبیب
نبیذالفانیذ
نحام
نشا
نعنع
نیده
وعل
ولایتی پلول
هرفروری